Web Analytics Made Easy - Statcounter

خبرگزاري آريا - هفته نامه کرگدن - اميد توشه: مصطفي چمران زندگي متعارفي نداشت از نبوغش در تحصيل بگيريد تا پشت پا زدن به زندگي مرفه در آمريکا.

«شمع» در زندگي مصطفي چمران نشانه اي گوياست. انگار مفهومي که چمران براي انسان در نظر داشت با کارکرد اين شيء برابري مي کرد؛ سوختن و روشنايي بخشي. در يکي از مشهورترين نقاشي هاي او، شمعي در ميانه تصوير مي سوزد و در دل آن تاريکي، امواج نور شمع موجب انفجار شده است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

موج روشنايي که از سياهي زمينه نکاسته است، اما ابرهاي روشني را به سوي بيرون مي پراکند.

زماني که چمران با همسر اولش، «تامسن کنستانس هيمن»، آشنا شد و ازدواج کردند، تامسن مسلمان شد و نامش را به پروانه تغيير داد. داستان دلدادگي شمع و پروانه در ادبيات ايران يادآور عشق هاي سوزاننده اي است که در نهايت بال هاي پروانه را خواهد سوزاند و شمع نيز در آتش فراق مي نشيند.





داستان زندگي خصوصي مصطفي نيز چنين بود. پروانه در همان ابتداي زندگي شان به چمران مي گويد: «حتي اگر در آتش هم بروي با تو مي آيم.» نمي دانيم پاسخ چمران بيست و نه ساله به همسر اولش چه بود، اما مي توان حدس زد که او روشنگري در ظلمات را هدف خود برگزيده بود. او تا پايان عمر چهل و نه ساله اش تلاش کرد هرجا که هست، منشا خير باشد. اکنون و با گذشت چند دهه از آن سال ها، برخي معتقدند در برهه هايي قضاوت تاريخ با آنچه او مي انديشيده است تفاوت دارد، اما تلاش او براي افروختن نوري در تاريکي غيرقابل کتمان است.

مصطفي چمران در سال 1311 در بازار آهنگرهاي محله پامنار به دنيا آمد. بعد از دوره ابتدايي به مدرسه دارالفنون و سپس به دبيرستان البرز رفت. در رشته رياضي تحصيل کرد و هر روز با دوچرخه از چهارراه کالج تا پامنار را رکاب مي زد. همان زمان هم شاگرد اول بود. به کلاس هاي خارج از برنامه مدرسه نيازي نداشت و همه چيز را همان بار اول ياد مي گرفت. آنچه باعث شد مصطفي چمران در ياد و خاطره ايرانيان بماند، هوش بالايش نبود.

زماني که چمران وارد دانشکده فني شد دولت دکتر مصدق روي کار بود. آن زمان دانش آموزان و دانش جويان به شدت درگير فضاهاي سياسي بودند. آنچه باعث شد مصطفي به شکل جدي وارد حوزه سياست شود، تاثير برادر بزرگ ترش عباس و آشنايي با مهدي بازرگان بود. مهندس بازرگان در ابتداي دهه سي، استاد و مدتي هم رييس دانشکده فني دانشگاه تهران بود. تاسيس انجمن اسلامي دانشجويان توسط بازرگان باعث شد برخي از دانشجويان که با ايده و گروه هاي چپ همچون حزب توده زاويه داشتند، جذب حلقه اطراف بازرگان شوند.

مهدي بهادري نژاد که به عنوان پدر مهندسي مکانيک در ايران شناخته مي شود از دوران دبيرستان، دانشگاه و تحصيل در امريکا با چمران دوست و همکلاسي بوده، درباره آشنايي مصطفي با امور سياسي مي گويد: «اولين جلسه اي که در انجمن اسلامي شرکت کردم زماني بود که دانش آموزان سال آخر دبيرستان بودم. چمران به من گفت فلان روز به اتفاق او به دبستان نظامي آن موقع در خيابان سپه سابق برويم. در همان جلسه با برادر بزرگ تر مصطفي يعني دکتر عباس چمران که آن موقع دانشجوي سال اول دانشکده فني بود، آشنا شدم. بعد از آن مرتب در جلسات انجمن اسلامي دانشجويان شرکت مي کرديم.»

مهدي بازرگان تقريبا ماهي يک بار در اين نشست ها سخنراني مي کرد، اما براي مصطفي اين کافي نبود و از همان دوران به جلسات تفسير قرآن آيت الله طالقاني مي رفت که شب هاي جمعه در مسجد هدايت تهران برگزار مي شد. ارتباط مصطفي چمران با جرياني که بعدها نهضت آزادي نام گرفت از همان ابتداي دوران دانشجويي شکلي جدي به خود گرفت تا جايي که در زمستان 1337 پس از دريافت بورسيه امريکا، مهدي بازرگان از دانشگاه اخراج شده بود، شخصا براي بدرقه اش به فرودگاه مهرآباد تهران رفت.




مظهر عشق و محبت

مصطفي در امريکا راهش را انتخاب کرد؛ ابتدا براي اين که نزديک برادرش باشد به دانشگاهي در تگزاس رفت و آن جا فوق ليسانس گرفت. با نمرات بالايي که او داشت در مقطع دکتراي دانشگاه برکلي پذيرفته شد و از همين دانشگاه در رشته فيزيک پلاسما فارغ التحصيل شد. در دانشگاه برکلي بود که انجمن اسلامي دانشجويان در امريکا را پايه گذاشت و در همين دانشگاه با همسر اولش، تامسن، آشنا شد؛ اين دختر جوان امريکايي پاي سخنراني هاي مصطفي در دانشگاه حاضر مي شد.

درست آن موقع ابتداي دهه شصت ميلادي و همزمان بود با عصر جوانان عاصي؛ نسلي که منتقد نظم موجود آن زمان جهان بود. دهه اي که از دل آن جنبش هاي مختلف آزادي خواهي و دانشجويي، مختصات سياسي بسياري از نقاط جهان را تغيير داد و انقلاب هاي متعددي را سبب شد.

مصطفي بيست و نه ساله بود که با تامسن ازدواج کرد. خودش شد شمع و همسرش را پروانه نام نهاد. کساني که آن زمان با اين زوج جوان در ارتباط بودند از رابطه عاشقانه آن ها مي گويند. رابطه اين عاشق و معشوق، در آن حدود يک دهه، زبانزد همه از جمله خانواده پروانه بود.

مي گويند اين خانواده امريکايي و به خصوص مادر تامسن علاقه خاصي به دامادش، مصطفي، داشت و فعاليت هاي سياسي و روحيه شاعرانه او را دوست داشت.

بهادري نژاد که او نيز همان زمان در امريکا دانشجو بود، درباره زندگي آن ها مي گويد: «سال 1962 در سفري به خانه آن ها رفتم. يک دختر کوچولو داشتند که مصطفي بسيار او را دوست داشت و واقعا هم به همسرش علاقه مند بود. مظهر عشق و محبت بود.»





آن ها خيلي زود صاحب سه فرزند شدند. يک دختر به نام روشن و دو پسر به نام هاي رحيم و داريوش. زندگي مصطفي در امريکا تا زماني که حکومت شاه بورسيه او قطع نکرده بود به خوبي مي گذشت. بعدها سياست هاي پهلوي در قبال دانشجويان باعث شد او در مبارزات سياسي اش عليه محمدرضا پهلوي جدي تر شود و به عضويت شوراي مرکزي جبهه ملي درآيد. بعد از اين که مصطفي چمران دکترايش را گرفت، پيشنهادهاي مختلفي براي کار داشت.

امريکايي ها نگران بودند مبادا اين جوان بااستعداد جذب روس ها شود. دانشگاه هاي مختلف تلاش کردند تا مصطفي چمران را به عنوان استاد استخدام کنند؛ اما مشورت با استاد راهنمايش باعث شد به يک مرکز تحقيقاتي به نام «Bell laboratories» در شمال شرق امريکا برود و در آن جا کار کند.

پشت پا به زندگي علمي در امريکا

چمران معتقد بود مسلمانان بايد در کنار هم متحد باشند. براي همين کار علمي و دانشگاهي و زن و بچه هايش را رها کرد و به مصر رفت تا آن جا آموزش نظامي ببيند. در مرداد 1343 خانواده خود را نيز به قاهره آورد. او و ابراهيم يزدي که از شاگردان مهدي بازرگان محسوب مي شدند، چند سال پيش از آن به همراه بيست و نه نفر ديگر از فعالان سياسي ايران، سازمان مخصوص اتحاد و عمل يا همان «سماع» را پايه گذاري کرده بودند.

با اين که بعدها پروانه و بچه ها هم با او به قاهره آمدند، اما زندگي مصطفي با خروجش از امريکا هيچ گاه آن ثبات اوليه را پيدا نکرد و آن استاد فيزيک و مرد علمي که در پايان نامه اش درباره «باريکه الکترون در مگنترون با کاتد سرد» نوشته بود، در مصر جمال عبدالناصر چريک شد.

دو سال آموزش هاي سخت چريکي و نظامي ديد و لباس علم را از تن درآورد و لباس رزم پوشيد. کت و کراواتش را کنار گذاشت و لباس چريک ها شد تن پوشش. آن زمان عصر چه گوارا، جميله بوپوشا و جوانان اميدواري بود که فکر مي کردند راه رسيدن به سعادت جوامع از ساقط کردن حکومت هاي خودکامه حتي به زور اسلحه مي گذرد.

به گفته ابراهيم يزدي آن ها تحت تاثير انقلاب کوبا و جنگ الجزاير به اين نتيجه رسيده بودند که «با مبارزات کلاسيک و پارلمانتاريستي نمي شود به نتيجه رسيد. بنابراين بايد دنبال حرکت مسلحانه رفت.»






براي مخفي نگه داشتن فعاليت هاي گروه، برخي از اعضاي نهضت آزادي از وجود چنين گروهي مطلع نبودند و سرانجام در سال 1345 پس از بروز اختلافات با دولت مصر به همراه خانواده اش به امريکا بازگشت.

مصطفي چمران در چهل سالگي ديگر سرد و گرم چشيده بود و گذارش به جاي ديگري از جهان افتاده بود. اما موسي صدر در سال 1350 به تهران مي آيد و در ديار با مهدي بازرگان مي خواهد يک مهندس به او معرفي کند تا بتواند مدرسه اي فني را که او در جنوب لبنان و در منطقه شيعه نشين صور پايه گذاشته، مديريت کند. آن کسي که بازرگان به امام موسي صدر، معرفي کرد، مصطفي چمران بود. او هم با اين تصميم موافقت مي کند. اکنون او صاحب چهارمين فرزندش- جمال- هم شده بود.

بار ديگر با خانواده عزم سفر به خاورميانه مي کنند. اين بار به لبناني مي روند که فتنه هاي قومي و مذهبي آن را مانند بشکه اي باروت ساخته و جنگ داخلي اتفاقي تکراري محسوب مي شود. او به همراه امام موسي صدر جنبش امل و شاخ نظامي «حرکت محرومين» شيعيان لبنان را پايه گذاشت. در شهر «صور» در جنوب لبنان خبري از مدارس بيروت نبود. بچه ها از درس و مدرسه مانده بودند و اهالي هم برخورد خوبي با همسر امريکايي دکتر نداشتند.

اتفاقاتي که در نهايت هسته اصلي جدايي پروانه و شمعش را سبب شد. خانواده چمران سي ام تير 1350 وارد بيروت شدند و نزديک يک سال بعد روابط اين دو دلداده دچار مشکلات جدي شد؛ پروانه همراه بچه ها به امريکا برگشت و در نهايت منجر به جدايي آن ها شد. اين اتفاق، ضربه روحي بزرگي به مصطفي، پروانه و فرزندان آنان وارد کرد.

آنچه لبنان از چمران گرفت

از زندگي پروانه و مصطفي چمران اطلاع دقيقي در دست نيست و حتي کمتر کسي خبر داشت که پروانه در سال 1388 در امريکا فوت کرد، اما ريشه اين اختلافات هرچه بود، در لبنان محکم شد. پروانه که قول داده بود حتي در آتش هم شمع را تنها نگذارد، چه شد که همسرش را در لبنان تنها گذاشت؟ از خلال دست نوشته و نامه هاي مصطفي مي توان دريافت که روزگار پروانه در آن ايام به کام نبوده است.

به نظر مي رسد که نگاه ويژه موسي صدر به چمران باعث حسادت برخي از نزديکان به آن ها شده بود؛ افرادي که ظاهر و رفتارهاي پروانه را براي تحت فشار قرار دادن مصطفي مناسب مي ديدند. تفاوت فرهنگي و اجتماعي صور با سانفرانسيسکو، شيکاگو و حتي قاهره چنان بود که همسر چمران را دچار مشکلات جدي کند. مشکلاتي روحي و عصبانيت پروانه به تشخيص مصطفي نتيجه رفتار اهالي صور بود که روي زندگي خصوصي آن ها تاثير داشت.





مصطفي چمران در نامه اي به تاريخ 23 آذر 1350 حدود پنج ماه پس از حضورشان در صور به ابراهيم يزدي مي نويسد: «از حال ما بخواهيد اوضاع مي گذرد، زياد خوب نيست. از نظر روحي ناراحتيم و اغلب اوقات متشنج و عصباني هستيم. پروانه اغلب مريض است. محيط ناسازگار، دروغ، دورويي، کثافات، پستي، بدبيني، کوته نظري، حسادت و هزار درد و مرض، مردم اين حوالي و به خصوص پروانه را به ستوه آورده است.»

دوستان مصطفي هنگام ورود خانواده چمران به لبنان به او توصيه مي کنند که خانواده اش را به صور نبرد و اجازه دهد آن ها در بيروت بمانند. چمران با ذهنيت همراهي همسر و کودکانش با محرومان جنوب و اطلاع از زندگي آن ها بر رفتن به صور اصرار مي کند. چمران بعد از جدايي از پروانه به اشتباه خود اعتراف مي کند و افسوس مي خورد که شايد اگر آن ها در بيروت مي ماندند، سرنوشت شکلي ديگر مي يافت. در بيروت امکانات براي مدرسه رفتن بچه ها فراهم بود و تفاوت فرهنگي بيروت با جايي که پروانه از آن آمده بود، اين اندازه نبود که باعث شود همسرش را ترک کند.

در اين ميان وضعيت زندگي بچه ها نيز بايد بر تصميم پروانه تاثيري جدي گذاشته باشد. پدرشان در نامه اي به ايران مي نويسد: «بچه ها خوبند؛ ول مي گردند؛ نه مدرسه اي و نه زباني. من هم آن قدر مشغولم که فرصت حتي خواندن زبان را ندارم.»

در نامه ديگري به تاريخ 23 آذر 1350 به دوستش ابراهيم يزدي مي نويسد: «بچه ها به مدرسه نمي روند؛ چون مدرسه اي براي آن ها وجود ندارد که انگليسي زبان باشد و اغلب تنها و جداي از محيط در اتاق خود زندگي مي کنند.»

پروانه آرمان هاي مصطفي را نداشت و طبيعي بود که فرزندانش برايش مهم تر باشند. براي همين تصميم گرفت آن ها را به آمريکا برگرداند. البته ممکن است اشتباه محاسباتي عاشقانه هم در اين وضعيت دخيل بوده باشد. پروانه از عشق مصطفي به خود اطمينان داشت؛ شايد فکر مي کرد اگر او را به جدايي تهديد کند، همسرش کوتاه مي آيد و تغييري در وضعيتشان به وجود خواهد آمد؛ اما مصطفي دلش شکسته بود و روايت کرده اند که در مسير فرودگاه بيروت هم او و هم پروانه به سختي گريسته اند؛ اما هيچ يک کوتاه نيامدند.

در طول اين سال ها کمتر خبري از فرزندان او در امريکا به گوش رسيده است. جز اين که يکي از پسرانش آتش نشان شده و ديگري در يک کارخانه صنايع چوب مشغول به کار است. سارا، دختر روشن و نوه مصطفي چندي قبل گفته بود دايي هايش علاقه اي به زندگي پدرشان ندارند و ترجيح مي دهند در اين خصوص سکوت کنند.




ازدواج با پروانه اي ديگر

مصطفي شش سال پس از جدايي اش از پروانه در لبنان مجرد ماند. يکي از ضربات سخت بر او که باعث شد رشته ميان او و همسر اولش براي هميشه قطع شود، مرگ جمال بود. کوچک ترين فرزند آن ها زماني که فقط پنج سال داشت، در استخر خانه پدري پروانه در آب افتاد و غرق شد. حادثه اي سهمگين که تا آخر عمر بار آن به دوش پدر سنگيني کرد. کسي نمي داند آنچه پس از مرگ جمال ميان اين دو گذشت تا چه اندازه اميد به وصل دوباره را براي هميشه از بين برد.

مصطفي چمران در يکي از دست نوشته هايش مي نويسد: «اي فرزندم! در اين دنيا نتوانستم به تو کمکي کنم. اما آن جا در آسمان ها، لحظه اي از تو جدا نخواهم شد و ديگر قدرتي نيست که همبستگي ما را از هم بگسلد... خدايا! تو مي داني که عزيزترين جگرگوشه ام طعمه مرگ شد و وجود مرا به آتش کشيد و بعد از پنج سال، هنوز زخم عميق آن بر قلب مجروحم سنگيني مي کند.»

شايد يکي از دلايل ازدواج مصطفي چمران با «غاده جابر» دختر متمول لبناني که بيست سال از او کوچک تر بود، فراموشي درد مرگ فرزندش بوده باشد. جالب است که اين بار هم «شمع» به گونه اي در زندگي عاشقانه چمران نقش آفريني مي کند. غاده چند ماه پيش از ازدواجش نقاشي چمران را مي بيند و بدون آن که بداند نقاشش کيست، تحت تاثير آن قرار مي گيرد.





او مي گويد: «يکي از نقاشي ها زمينه اي کاملا سياه داشت و وسط اين سياهي شمع کوچکي مي سوخت که نورش در مقابل اين ظلمت خيلي کوچک بود. زير اين نقاشي به عربي شاعرانه اي نوشته بود؛ من ممکن است نتوانم اين تاريکي را از بين ببرم، ولي با همين روشنايي کوچک فرق ظلمت و نور و حق و باطل را نشان مي دهم و کسي که به دنبال نور هر چقدر کوچک باشد در قلب او بزرگ خواهدبود. کسي که به دنبال نور است، کسي مثل من.»

اين دختر لبناني با ديدن اين نقاشي و شعر زير آن که در يکي از محصولات فرهنگي موسسه زير نظر امام موسي صدر به چاپ رسيده بود به گريه مي افتد و چند ماه بعد وقتي صاحبش را مي شناسد در عين مخالفت جدي خانواده اش با مصطفي چمران ازدواج مي کند و با وقوع انقلاب همراه او به ايران مي آيد.

حکايت زندگي ده ساله غاده و مصطفي هم بالا و پايين کم ندارد، اما نزديکي فرهنگي آن ها باعث مي شود در کنار هم بمانند. مصطفي در آخرين برخورد با همسرش و سه شب پيش از شهادتش غاده را بيدار مي کند و مي گويد: «چيزهايي را که مي گويم با دستگاه ضبط کن.» سپس مي گويد: «من براي يتيم هاي جنوب لبنان مي سوزم. براي زن هاي تنها و غريب مي سوزم. براي آوارگان بمباران هاي اسراييلي مي سوزم.» همسرش مي گويد حالش خاص بود. وصيت مي کند: «نمي خواهم کسي گريه ات را ببيند.»

مصطفي چمران در آخرين نامه هم براي همسرش نوشته بود: «خدايا! مي ترسم اين پروانه ام هم بعد از من بسوزد. به خودت مي سپارمش اين مهاجر کوچکم را. خودت کمکش کن. تنهايش نگذار.» گويي براي آخرين بار چون شمعي سوزان، نگران پروانه جذب شده به نورش است.

در نهايت روز 31 خرداد 1360 مصطفي چمران، وزير سابق دفاع، نماينده مردم تهران در مجلس اول شوراي اسلامي و فرمانده ستاد جنگ هاي نامنظم در حالي که براي سرکشي به منطقه جنگي دهلاويه رفته بود، به وسيله ترکشي که از پشت به سرش برخورد مي کند، به شهادت رسيد و شمع وجودش در چهل و نه سالگي خاموش شد.


منبع: خبرگزاری آریا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۳۸۹۶۰۱۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

آغاز عملیات احداث پل دوربرگردان شمال به شمال بزرگراه شهید چمران

به گزارش خبرگزاری مهر، مهدی صداقتی، مدیرعامل سازمان مهندسی و عمران شهر تهران با اشاره به عدم وجود دوربرگردان‌های غیرهمسطح در طول مسیر ۱۱ کیلومتری بزرگراه شهید چمران (حدفاصل پل پارک وی تا تونل توحید)، از تلاش برای احداث ۲ دوربرگردان غیرهمسطح در این بزرگراه خبر داد و گفت: در حالی که احداث دوربرگردان جنوب به جنوب بزرگراه شهید چمران از سال گذشته آغاز شده، تلاش برای اجرای دوربرگردان شمال به شمال نیز از فروردین‌ماه امسال وارد مرحله اجرایی شده است.

صداقتی در تشریح مشخصات فنی پل دوربرگردان شمال به شمال بزرگراه شهید چمران، خاطرنشان کرد: این پروژه شامل احداث یک دستگاه پل دوربرگردان به طول ۹۰ متر (۲۹۰ متر با احتساب شیب راهه) و عرض متوسط ۶ متر است. ضمن اینکه اصلاحات هندسی معبر به طول ۱۵۰ متر و اجرای شبکه جمع آوری و هدایت آب‌های سطحی از سایر بخش‌های این پروژه به شمار می‌آید.

مدیرعامل سازمان مهندسی و عمران شهر تهران، کاهش ۷.۵ کیلومتری پیمایش‌های اضافی در مسیر بزرگراه شهید چمران، کاهش زمان سفر و مصرف سوخت را از مهمترین تأثیرات اجرای پل دوربرگردان شمال به شمال بزرگراه شهید چمران خواند و ابراز امیدواری کرد عملیات احداث این پروژه راهگشای عمرانی تا پایان سال به سرانجام برسد.

کد خبر 6097943 فائزه نجارزادگان

دیگر خبرها

  • عشق ماشین این آدم ها را «ولت پارک» کرد | لذت چند دقیقه رانندگی پشت فرمان ماشین های لاکچری
  • اشک‌های بامزه چمران در شورای شهر تهران
  • سخنگوی شهرداری تهران: توصیه‌های چمران فصل‌الخطاب است
  • تصاویر کمتر دیده شده از مصطفی زمانی و خانم بازیگر در یک فیلم سینمایی |‌ زمان اکران اعلام شد
  • روایتی متفاوت از مصطفی رحماندوست درباره ننه سرما + فیلم
  • ملکه اردن آمریکا را محکوم کرد/ زندگی ما بی‌ارزش است/ غزه نمونه‌ای از فروپاشی استانداردهای جهانی است
  • دسترسی بزرگراه همت غرب از بزرگراه چمران شمال
  • واکنش محمد مهاجری به زندانی شدن یک وکیل دادگستری /یکسوی دعوا سعیدمرتضوی است و یکسو وکیلی شریف!
  • آغاز عملیات احداث پل دوربرگردان شمال به شمال بزرگراه شهید چمران
  • فلسطین؛ الگوی آزادی خواهی ملت های مسلمان